منتظران امام زمان عج
روز وصل
غم مخور ايام هجران روبه پايان مي رود
اين خماري است از سر ما مي گساران مي رود
پرده را از روي ماه خويش بالا مي زنند
غمزه را سر مي دهد غم از دل وجان مي رود
بلبل اندر شاخسار گل هويدا مي شود
زاغ با صد شرمساري از گلستان مي رود
محفل از نور رخ او نور افشان مي شود
هرچه غير از ذكر يار از ياد رندان مي رود
ابرها از نور خورشيد رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مي رود
وعده ديدار نزديك است ياران مژده باد
روز وصلش مي رسد ايام هجران مي رود